بینش توماس در مورد نقش زبان در این کتاب نیز صدق می کند: هم روشن می کند و هم مبهم می کند. توماس در اوایل می نویسد: «به عنوان یک کودک مهم بود که هرگز صحبت نکنم. مخصوصاً وقتی کسی از شما سوالی پرسید. جای تو نبود که جواب بدهی.» بعداً، پس از مرگ پرنده خانگیاش، او نوعی دستور العمل برای رستاخیز مینویسد، مملو از «آهک و چیزهای دیگر»، وزن مخصوص هر یک از مواد تشکیل دهنده را یادداشت میکند و آنها را با مکانیک سری مانگا «کیمیاگر تمام فلز» همسو میکند. در مورد تغییر شکل بعداً، توماس با صحبت از یک اقدام نادرست حقه بازی، می نویسد: “او هرگز پسرها را ندیده بود، علیرغم اینکه بدن آنها در کنار بدن او چقدر آشنا بود، مانند بازتابی از تنها پسرهای بزرگتر که تا به حال می شناخت. آنهایی که قرار بود تنها مردانی شوند که او میشناخت، که بدنشان شبیه بدن او و بدن او بود، همه از اعتراف این موضوع به خود یا یکدیگر وحشت داشتند.» نثر پاره می کند و می درخشد.
تصمیم توماس برای بافتن خاطراتش با لحنی ثابت و دستی تزلزل ناپذیر، آن را از هرگونه خمیدگی هیجانانگیز خلع میکند. جوی از مواد مخدر و خشونت و انگ و فشارهای مالی عبور می کند و اتفاقاتی که او توصیف می کند صرفاً چیزهایی هستند که اتفاق افتاده اند. این یک زندگی ساده است. زبان تقویت – یا حتی بزرگنمایی – ممکن است روایت را برای خوانندگان سفیدپوست خواناتر کند، مشروط به تماشای زندگی افراد به حاشیه رانده شده از طریق اغراق، اما به قیمت سفر توماس، یعنی به قیمت صداقت.
جوی در میانهی خاطرات، با اشاره به نقش نویسندگان بزرگ (سفید پوست) و تعقیب آنها برای نهنگ متعارف، فکر میکند: «شاید تماشای نهنگ باید یک گزینه باشد، اگر فقط آن را رد کنیم.» اما این قانون سفید برای جوی در شرایطی برابر با هوادارانی که در دوران کودکی او رخنه کرده بود وجود دارد. بازیهای اکشن «Castlevania: Symphony of the Night» و «Star Ocean: The Second Story» در کنار مجموعه تلویزیونی انیمیشن «Dragon Ball Z» قرار دارند که به نوبه خود اهمیتی مشابه رکوردهای Incubus دارد که جوی آن را بسیار دوست دارد. به عنوان “پوکمون رد”. در مورد دومی، توماس مینویسد: «این که دراتینی را آوردی» – یک شخصیت پوکمون – «از بدو تولد، اما شما را متاثر میکند. شما زمینگیر هستید. تو دست به کار شدی اینجا هیچ آب نبات کمیابی وجود ندارد، فقط ساعتها به سختی آسیاب کردن در روز و شب به دست آوردهاید، زیرا دراگونیت اینطور از خواب بیدار نشده است. این همان معنایی است که از پایین شروع کنیم و در نهایت به جایی برسیم.»
در اواخر کتاب، متوجه میشویم که موقعیتهای برتر را تغییر میدهیم، از سوم شخص کودکی جوی به شخص دوم سالهای نوجوانی نویسنده. صدا دست نخورده باقی مانده است. نثر توماس منعطف باقی می ماند، اما جابجایی دوربین روایی تکنیک ارزشمندی را ثابت می کند. دیدن این حرکت به سمت، اگر نگوییم پذیرش، چیزی شبیه به آن، خواننده را دلگرم می کند. این ایده را تقویت می کند که فاصله جغرافیایی تنها فشارسنج زمین در سفر فرد نیست. توماس می نویسد: “شما جایگزینی می خواهید که استثنایی نباشد.” «شما در این لحظه میخواهید کسی پول بدهد. اما شما همچنین می خواهید صادق باشید و تصدیق کنید که یک نفر نیز شما هستید، نفرت شما از او بیهوده است و آنها نیز بسیار غمگین هستند.”