ساعت 6 صبح بود – ساعت 2 بامداد به مغز من در ساحل شرقی – و من و همسرم، دخترم، در فرودگاه پونتا دلگادا، در جزیره سائو میگوئل، بزرگترین جزیره از 9 جزیره ای که مجمع الجزایر آزور پرتغال را تشکیل می دهند، در حال عبور از گمرک بودیم. .
با وجود مه درون سرم، انرژی ام بالا بود. یکی از مادران هم که با چشم قرمز ما در بوستون بود از پیش بینی آب و هوای فوق العاده شگفت زده شد که باعث خنده نگهبان شد. او گفت: “زیبا، من نمی دانم.” “اما شما هر چهار فصل را هر روز تجربه خواهید کرد.”
حق با او بود. در طول بازدید یک هفتهای خود، بارانهای مداوم و آفتاب درخشان را تجربه کردیم، لباسهای شنا و لایههایی از پشم را پوشیدیم. اما به آب و هوا اهمیت نده. این تئاتر طبیعی چهار عنصر – زمین، آب، آتش و هوا – بود که سائو میگل را تبدیل به یک ماجراجویی کرد که شبیه هیچ چیز دیگری نیست.
حدود 36 میلیون سال پیش، فلات آزور در اقیانوس اطلس، جایی که صفحات تکتونیکی آمریکای شمالی، اوراسیا و آفریقا به هم می رسند، تشکیل شد. با جدا شدن این صفحات در بستر اقیانوس، مواد مذاب آتشفشانی بالا آمدند و پوسته اقیانوسی جدیدی را تشکیل دادند. زنجیره ای از جزایر از بخش های بالایی آتشفشان هایی که از این فلات برخاسته اند، تشکیل شده است. به عبارت دیگر، آزور جزایر آتشفشانی هستند و زمین شناسی متمایز آنها چشم انداز و محیطی زنده را ایجاد می کند.
فرش هایی از فومارول های سبز و جوشان
ماجراجوییهای ما در میان عناصر با رانندگی صبح زود از فرودگاه به اولین هتل ما، Furnas Lake Forest Living، در دره Furnas آغاز شد، دهانهای خاموش که فعالیت زمین گرمایی بالایی در جنوب شرقی سائو میگل دارد. با هجوم آدرنالین ناشی از جابجایی چوب در یک محیط تپهای، از کنار مراتع وسیع، سبز و تقریباً درخشانی گذشتیم که با خطوط سبز تیرهتر تلاقی میکردند، جایی که دیوارههای سنگهای آتشفشانی با خزه و گیاهان پوشیده شده بود.
همانطور که به سمت دره فرود آمدیم، این فرشهای سبز وسیع – پر از گاوهای شیری سیاه و سفید که برای اقتصاد محلی بسیار مهم هستند – توسط درختان چنار ضخیم و آزالیاهای صورتی پوشیده شدند. هیدرانسیایی که این جزیره با آن ها شناخته می شود، هنوز دو ماه از شکوفه دادن باقی مانده بود. نزدیکی شاخ و برگ به جاده تونل هایی ایجاد کرد که به نظر می رسید ما را به مقصدی جادویی می رساند.
وقتی از میان بیشههای سرو ژاپنی وارد جنگل دریاچه فرناس شدیم، افسون کتاب داستان کامل شد. مانوئل گاگو دا کامارا که به همراه همسرش هلنا صاحب تفرجگاه است و سروهای وارداتی را کاشته بود، ریشههای خانوادگی خود را به اواخر قرن پانزدهم بازمیگرداند، حدود 50 سال پس از اینکه تصور میشود جزیره توسط کاشف پرتغالی سکونت داده شده است. گونسالو ولهو کابرال. زمانی که آقای گاگو دا کامارا در سال 1984 مالکیت خانواده را تصاحب کرد، 270 هکتار آن با علف های هرز پوشیده شد. او نزدیک به 40 سال را صرف تبدیل آنها به جنگلی پایدار در اطراف استراحتگاه 14 ویلایی کرده است که در سال 2004 افتتاح شد. (قیمت ها از 320 یورو یا حدود 349 دلار شروع می شود.)
آقای گاگو دا کامارا گفت: “رویای من این است که آن را به مکانی تبدیل کنم که مردم همچنین بتوانند نحوه کشاورزی و داشتن مواد غذایی با کیفیت را به روشی آسان بیاموزند.” این زوج عسل خود را درست می کنند و دارای تخت های باغ و درختان میوه هستند که رستوران داخل محل را تامین می کند. آقای گاگو دا کامارا گفت: «طبیعت همه چیز را در اختیار شما میگذارد، اگر به خوبی از آن مراقبت کنید. .
ما اولین روزهای خود را در منطقه سرسبز، غرغر و گاه بوی گوگرد گذراندیم و زیبایی متناوب و ماورایی آن را تحسین کردیم. دریاچه بزرگ، Lagoa das Furnas، به نظر میرسید که میتوانست در سوئیس باشد و آب آبی آن توسط لبهای پوشیده از درخت احاطه شده باشد. اما در ساحل شمالی آن، زمینی متلاطم وجود داشت: Caldeiras das Furnas.
همانطور که ما حبابهای فومارول و تودههای بخار را که در هوا بالا میرفت تماشا میکردیم، یک ون کوچک پیچید. دو مرد بیرون پریدند و به یکی از دوجین تپه کوچک زمین که با تابلوی کوچکی با نام رستوران مشخص شده بود، رفتند. آنها سوراخ های عمیق را باز کردند و دو دیگ را با قلاب های فلزی بلند از آنها بیرون آوردند. داخل هر دیگ کوزیدو مورد علاقه قرار داشت: یک خورش پرتغالی با گوشت و سبزیجات که از چوریزو و مرغ گرفته تا کلم و هویج تشکیل شده است. خورش شش یا هفت ساعت در زمین پخته شده بود تا اینکه مردها دیگ ها را بالا آوردند، داخل ون گذاشتند و با سرعت به رستورانشان برگشتند.
ما به سمت کافه کنار دریاچه در 50 قدمی زمین جوش رفتیم تا کوزیدو را در آنجا امتحان کنیم. گوشت لطیف، سبزیجات، نرم، و طعم آن، بدون تعجب، خاکی بود.
درست فراتر از زمین خاکستری و خاکستری اطراف کالدیرا، منظره شیب دار و سرسبز شد. پارک گرنا، منطقهای جنگلی با مسیرهای پیادهگردی، زمانی در دهه ۱۸۰۰ یک خانه خصوصی بود. با گذشت سالها، مالکیت آن تغییر کرد و در نهایت توسط دولت پرتغال در سال 1987 به عنوان مکانی برای اسکان مقامات مسافرتی خریداری شد و سپس در سال 2009 به دولت محلی آزور منتقل شد. بازگشت به مالکان خصوصی که ملک را به وضعیت فعلی تبدیل کردند.
پس از پرداخت هزینه و ورود از طریق یک گردان فلزی، یکی از سه مسیر را انتخاب کرده و از میان درختان سر به فلک کشیده، آبشارها و هوای بارور شروع به صعود کردیم. تقریباً احساس میکردیم که در یک بازی تختهای در اندازه واقعی از درختان بازی میکنیم: مسیرها با تکههایی از تنه درختان مشخص شده بودند، سطلهای زباله مینیاتوری از کندهها ساخته شده بودند، و نردبانهای چوبی ما را به سطوح مختلف پارک راهنمایی میکردند. سایبان متراکم و خزه ای که در همه جا می خزند فضایی بی انتها ایجاد کرده است، اگرچه پارک تنها در سال 2019 افتتاح شد.
استخرهای حرارتی و جریان های گدازه
در روستای فورناس مجاور، باغ ترا نوسترا یک همگرایی کاملاً متفاوت از عناصر طبیعی و ساخته دست بشر بود. قدمت این باغ گیاهشناسی مشهور به سال 1776 برمیگردد، زمانی که تاجر پرتقال آمریکایی توماس هیکلینگ خانهای ساده ساخت و اطراف آن را با درختانی که عمدتاً از آمریکای شمالی بودند احاطه کرد. در قرن نوزدهم، ملک توسط Visconde da Praia و بعداً پسرش، که به اضافه کردن زمین و کاشت درختان وارداتی ادامه داد، افزایش یافت. امروزه 30 هکتار باغ و نخلستان است که نمونه هایی از نیوزلند، چین، آفریقای جنوبی و سایر کشورها را در بر می گیرد. درختان اکالیپتوس با درختان اکالیپتوس که جای خود را به سکویا می دهند، و مجموعه وسیعی از کاملیا وجود دارد. این یک مکان دوستداشتنی برای گم شدن – با وجود داشتن نقشه، بود – و آب تنی آرامبخش در استخر حرارتی طبیعی گرم و غنی از آهن که بین مردم محلی و گردشگران محبوب است.
پس از چند روز کاوش در زمین های سفت، هرچند گاهی مذاب، آماده شدیم تا روی دریاها سوار شویم. اقیانوسی که سائو میگل را احاطه کرده است، میزبان بسیاری از ستاسه ها و بیش از چند شرکت تور است که شما را در منطقه کم سوار زودیاک و کاتاماران های بزرگتر به آنها نزدیک می کند. قطعاً خانواده دریانوردی نیستیم، ما سوار دومی را انتخاب کردیم که توسط یک شرکت توریستی به نام Futurismo ارائه شد.
حدود 15 دقیقه پس از خروج از پونتا دلگادا، بندر اصلی جزیره، اولین دلفینهایمان را دیدیم که در آب میچرخیدند، پشتهای براق و بالههای پشتیشان که نفسهای شادی را از همه سرنشینان برمیانگیخت. برای سه ساعت بعد، کاپیتان قایق ما دستور شخص نقطهای Futurismo را دنبال کرد که در یک دیدبانی در جزیره نشسته بود و فعالیتهای دریایی قابل مشاهده را منتقل میکرد. نتیجه یک سفر موفقیتآمیز بود: غلافهای دماغ بطری و دلفینهای معمولی و چندین نهنگ اسپرم، از جمله یک مادر و گوساله، قبل از شیرجه زدن به اعماق اقیانوس با دمهایشان به زیبایی آب را شکستند.
روز بعد نیز مملو از مناظر چشمگیر اقیانوس بود، این بار از ارتفاعات ساحل غربی. جاده پر پیچ و خم دیگری با درختان چنار و کناره های چمن را به سمت یکی از پر عکس ترین نقاط جزیره رفتیم: Miradouro da Ponta do Escalvado. یک روز آفتابی فوقالعاده، فضای سبز شیبدار در تضاد با صخرههای تند دریا، آسمان آبی و ابرهای موزون سفید، میتوانست از پوستر آژانس مسافرتی کنده شده باشد.
پایین در لبه آب، در شهر Mosteiros، چمن سبز جای خود را به جریان های گدازه سیاه داد که به شکل سنگ های یخ زده تبدیل شدند. این منظرهای پیشآمیز اما غیرقابل مقاومت بود، و ما از قلههای نوک تیز آنها بالا رفتیم، از استخرهای جزر و مدی شفاف عبور کردیم و مراقب اقیانوس اطلس بودیم، در اینجا یک فیروزهای عالی که ساحل را میکوبید و اسپری نمک را در هوا میفرستاد.
بعد از اینکه پر از ورشکستگی شدیم، به پونتا دا فراریای مجاور رفتیم تا خیس بخوریم. یک چشمه آب گرم جوشان در زیر صخره های گدازه، یک خلیج گرم را درست در داخل اقیانوس ایجاد می کند. ما دنبال آفتابگیران و جویندگان ماجراجویی را از کنار آبگرم سرپوشیده به سمت صخرههای سیاه و گاهی دندانهدار که تعداد زیادی از مردم در آن خوابیده بودند، دنبال کردیم. ما مکث کردیم تا حکمت پیوستن به دیگران را در کانال باریکی که امواج سرد اقیانوس از آن عبور میکردند، با آب داغ مخلوط میکردند تا دمای ولرم کاملی ایجاد کنند، و همچنین قبل از بازگشت به دریا به صخرهها برخورد کردند.
شاید با جسارت از آبشارهای حماسی و به معنای واقعی کلمه شکاف و سوزاندن بخشهایی از جزیره که دیده بودیم، مجبور شدیم به داخل درگیری فرود بیاییم. آب گرم و لرزان، نیروبخش و ترسناک، ما را بین لبههای صخرهای و طنابی که برای نگهداری ایمن در سراسر آبراه پخش شده بود، پرتاب کرد. برای لحظه ای احساس کردم که با تاریخ، زمین شناسی و زیبایی جزیره یکی شده ام.
بادهای وحشی و ابرهای کم ارتفاع
در آخرین روزمان، از یکی از نقاط مورد علاقه خود دیدن کردیم: Lagoa do Fogo، دریاچه آتش، یک منطقه حفاظت شده بیش از 1200 هکتار در مرکز جزیره. در جادهای پر پیچ و خم دیگر به سمت بالا میرفتیم تا به آنجا برسیم، آسمان آبی ناپدید شد و ما در آب و هوای کاملاً جدیدی قرار گرفتیم. هر چه بالاتر می رفتیم مه غلیظ تر می شد. یا، آیا آنها ابر بودند؟ همانطور که نگهبان قول داده بود، ما هر فصل – هر چشم انداز، آب و هوا و عنصر – را در طول هفته گذشته در 290 مایل مربع سائو میگل تجربه کرده بودیم.
ما پارک کردیم و به سمت مسیر راه رفتیم، باد به سمت ما شلاق میزد و کلاهکهای سفید روی دریاچه آتشفشانی هزاران فوتی پایینتر را تکان میداد. ما مجدداً به طور خلاصه سؤال کردیم که آیا کمی بیش از حد ماجراجویی می کنیم، اما تصمیم گرفتیم که حداقل پیاده روی را شروع کنیم. در امتداد یکی از لبه های دریاچه یک ساحل سنگ پا وجود داشت که می خواستیم آن را ببینیم.
هر چه دورتر به دهانه دهان فرود می آمدیم، لبه های شیب دار آن محافظت بیشتری می کرد. مرغان دریایی و درناها از آنها استقبال کردند. هوا داشت تصفیه می شد.
در پایین آب، ابرها هنوز آنقدر نزدیک بودند که به ظاهر لمس شوند. سرخسها و لورلها را زیر پا گذاشتیم و میخواستیم سفر به این جزیره سرسبز اما آتشین را طولانیتر کنیم، اگرچه باد و فاصله تا ساحل، سرانجام آنقدر پیگیر بود که ما را مجبور به چرخش کرد.
ما به ساحل پومیس نرسیدیم، اما قبلاً مناظر و تجربیات زیادی را جذب کرده بودیم. ما رفتیم تا پروازمان را بگیریم، چون میدانستیم سائو میگوئل جایگاهی بینظیر در جهان دارد و اکنون در ذهن ما.
سفر نیویورک تایمز را دنبال کنیدبراینستاگرام وبرای خبرنامه هفتگی اعزام سفر ما ثبت نام کنید برای دریافت نکات تخصصی در مورد سفر هوشمندانه و الهام بخش برای تعطیلات بعدی خود. رویای یک فرار در آینده یا فقط سفر با صندلی راحتی؟ ما را بررسی کنید52 مکان برای رفتن در سال 2023.