نتیجهگیری «پرونده علیه انقلاب جنسی: راهنمای جدیدی برای سکس در قرن بیست و یکم» اثر لوئیز پری که در ژوئن در بریتانیا منتشر شد و ماه آینده به اینجا میرسد، با عنوان «به مادرت گوش کن» است. پری با این استدلال که زنان جوان باید از خود در برابر فرهنگ جنسی محافظت کنند که آنها را دور ریختنی میداند، از آنها میخواهد که از خرد انباشتهشده نسلهای قبلی استفاده کنند. او می نویسد که فمینیسم “نیاز به کشف مجدد مادر به تمام معنا دارد.”
این تا حدی همان کاری است که نونا ویلیس آرونوویتز در کتاب جدیدش با عنوان «جنس بد: حقیقت، لذت و انقلاب ناتمام» انجام میدهد، البته نه کاملاً آنطور که پری میخواهد. ویلیس آرونوویتز و پری هر دو به شکاف بین لفاظی رهایی جنسی و تجربیات دنیای واقعی زنان علاقه مند هستند، اگرچه سیاست آنها بسیار متفاوت است.
ایده پری از خرد مادرانه محافظه کارانه است. کتاب او با برخی مقدمات فمینیستی رادیکال آغاز می شود، اما با تایید ازدواج متعارف به پایان می رسد. با این حال، مادر ویلیس آرونوویتز، نویسنده فمینیست طرفدار جنسیت الن ویلیس بود، کسی که بعید به نظر می رسد مانند پری به زنان جوان بگوید که “سکس بدون عشق توانمند نیست.”
ویلیس آرونوویتز، ستون نویس سکس و عشق در مجله تین ووگ، در بحران پس از انحلال ازدواج، به کارهای ویلیس برای راهنمایی نگاه می کند، و همچنین به کارهای زنان دیگری که از محدودیت های جنسی دوران خود ناراضی بودند. برخلاف پری، او کاملاً در چارچوب های چپ می نویسد و اغلب به نظر می رسد که در جستجوی یک اخلاق وابسته به عشق شهوانی است که با سیاست های آزادی خواهانه او مطابقت داشته باشد. کتاب او نشان میدهد که این یک جستوجو محکوم به فناست، زیرا مشکل یک ایدئولوژی غیرواقعی است، نه شکست ویلیس آرونوویتز در انجام آن.
ویلیس آرونوویتز متعهد به استقلال شخصی و دنبال لذت است و اغلب آن را می یابد. در خاطرات او بیشتر از آنچه از عنوان انتظار دارید، رابطه جنسی خوب وجود دارد. با این حال، او زمان زیادی را صرف سرزنش خود به دلیل شکست در تجسم ایدهآلهای لذتطلبانه و مستقل خود میکند. او از ازدواج خود ناراضی است زیرا رابطه جنسی بد است – نمادی برای فقدان عمیق تر ارتباط – اما از ترسش از ترک شرمنده است. «چه نوع فمینیست خودکفا بود متحجر شده از مجرد بودن؟» او نوشت.
او که متقاعد شده است که فردی با «ارزشها و علاقهمندی او به کاوش جنسی» باید حداقل تا حدودی عجیب و غریب باشد، علیرغم اینکه «سطح خاصی از گسستگی» را تجربه میکند، با زنان ارتباط برقرار میکند. هنگامی که یک درمانگر ماساژ وابسته به عشق شهوانی او را سرد می کند، خود را سرزنش می کند: “نمی توانی دراز بکشی، استراحت کنی و از آن لذت ببری؟”
مشخص نیست که ویلیس آرونوویتز این ایده را از کجا آورد که قرار است بیپایان و بهطور بیحوصله از نظر جنسی بیترد باشد. این پیام ویلیس نبود. او به ارزش لذت شهوانی اعتقاد داشت، اما همیشه در مورد جنبه اجباری انقلاب جنسی شفاف بود. او نوشت که زنان در دهه 1960 هم به دلیل تهاتر فرهنگی و هم به دلیل خواسته های مردان که «زنان با شرایط خود رابطه جنسی داشته باشند، بدون توجه به عواقب احتمالی و بدون اشاره به احساسات و نیازهای خود، تحت ستم قرار گرفتند».
جالبترین بخشهای «جنس بد» درباره مکانهایی است که سیاست و تمایلات در آن درگیر میشوند، نه فقط در زندگی ویلیس آرونوویتز، بلکه در زنانی که دربارهاش مینویسد. او توضیح می دهد که چگونه اما گلدمن، رسول عشق آزاد، توسط امور معشوقش بن رایتمن له شد. در «دیالکتیک سکس»، شولامیت فایرستون عاشقانه را به عنوان «ابزار فرهنگی قدرت مردانه برای جلوگیری از دانستن وضعیت زنان» توصیف کرد، اما در زندگی واقعی، یکی از دوستان فایرستون به ویلیس آرونوویتز می گوید که او «پسربچه دیوانه بود».
ویلیس آرونوویتز متوجه شد که مادرش از خیانت پدرش، سازمان دهنده و محقق سوسیالیست استنلی آرونوویتز، ویران شده است. ویلیس که با نونا باردار بود، در دفتر خاطرات خود نوشت که امیدوار است یک نوزاد به بهبود رابطه او کمک کند. ویلیس آرونوویتز مینویسد: «به نظر میرسید که «امکانات حیاتی مادرم را پاره کند» که به صورت خود نگاه کند و اعتراف کند که آنچه میخواهد با ایدهای بینقص سیاسی از خودش در تضاد است.
با این حال، ویلیس آرونوویتز هنوز هم گاهی تردید دارد که بپرسد آیا ایدههای سیاسی او در مورد سکس به او خدمت میکند یا خیر. او که از نظر فلسفی به غیرتک همسری متعهد است، از حسادت شدید خود غافلگیر می شود، وقتی مردی که عاشق اوست و با او رابطه ای باز دارد با شخص دیگری می خوابد. او می نویسد: “من از نظر فکری فهمیدم که باید به یکدیگر فضای جنسی و حریم خصوصی اجازه دهیم، مکانیزمی به یکدیگر بدهیم تا فاصله و راز را احساس کنیم، یکدیگر را به عنوان موجوداتی مستقل ببینیم.” من از این «باید» شگفت زده شدم، از بی میلی او به این که آیا افراد می توانند تعهدات عاطفی نسبت به یکدیگر داشته باشند که حداقل به اندازه آزادی جنسی مهم است.
ویلیس در مقالهای در سال 1981 که ویلیس آرونوویتز در «جنس بد» نقل میکند، نوشت که اعتقادات ما در مورد رابطه جنسی «لزوماً منعکسکننده خواستههای واقعی ما نیست. آنها به احتمال زیاد با هدف سرکوب درد خواسته هایی هستند که ما مدت ها قبل به این نتیجه رسیده بودیم که حتی برای خودمان هم خطرناک تر از آن هستند که به آن اذعان کنیم. اما تمایلات جنسی تنها خواسته هایی نیستند که ما سرکوب می کنیم. در یک لحظه تردید، ویلیس آرونوویتز نگران است که “من مخفیانه می خواستم تک همسری داشته باشم، که دقیقاً مانند هر زن دیگری بودم که می خواست مرد خود را ببندد.” مطمئناً یکی از درسهای فمینیسم این است که مانند زنان دیگر بودن، به جای یک استثنای بدون محدودیت درخشان، چیز وحشتناکی نیست.