شاید تا پیش از تشکیل این کارزار، بسیاری از ما اصلاً به این فکر نمیکردند که در قبال چنین اتفاقی یک اقدام رسمی میتواند وجود نداشته باشد، مشکلی وجود داشته باشد که این نوع تهدید با موضوع بیماری چه ضروری است از جانب عدهای که میخواهد آن را بداند. آیا در این زمینه چه تحلیلی میتوان داشتید؟
بیشک ورزش کردن، مسابقه دادن و بردن و باختن نه تنها جزوی از حقوق شهروندی، که حق انسانی و طبیعی هر فرد است. اما درست مثل ماجرای آزادی فردی، وقتی که از یک حق طبیعی استفاده میشود، باعث میشود ضرری به دیگران وارد شود، دیگر آنها میتوانند از اختیار شخصی استفاده کنند. پس مشمول ممنوعیت و برخوردهای قانونی هم میشود بشود. مخصوصاً یک اقدام، باعث یک ضرر عمومی به جامعه تلقی می شود و در واقع جنبه عمومی مجرمانه واقع می شود.
مسئله این است که معترضان به رفتارهای اخیر هالک ایرانی معتقدند، او اولا غرور و اعتبار ملی را با کارهای خودخواهانه و غیر قابل دفاعش خدادار میکند. این مهمها بر این باورند که چون او در بینالمللیاش با نام و پرچم ایران حضور پیدا کرده است، نمایشهای به زعم آنان، مضحک، آبروی ملی را تحت تأثیر قرار میدهد.
از سوی دیگر، حضور این مبارزان از پیش باخته و بدون شانس، زیر لوای نامهای مقدس و متبرک دینی صورت میگیرد. حتا بهجای موسیقی انتخابی، از ذکرهای مذهبی بهره میگیرد. پس این شکستهای مفتضحانهاش، عملاً نوعی جسارت و خدشه است که به درستی باورهای عقیدتی مردم هم میتواند تصور شود.
اگر حسین رضازاده با ذکر یا ابالفضل (ع) در عرصههای بینالمللی و حاضر میشد، آنقدر شانس موفقیت داشت که تصمیم گرفت بیهوده را از ساحتهای عقیدتی مردم تصور کند، بلکه اتفاقا برعکس بود و تقویتکننده باورهای عقیدتی را هم در پی داشت. .
از اینها گذشته، هالک ایرانی بهعنوان یک نمایشگر غریب، توجه جمعیتی از مخاطبان است که بیشتر از آنها را نوجوانان و جوانان تشکیل میدهند. طبعا گذشته از تضعیف باور ملی آنان، الگو شدن فردی که با تقلب و به دروغ، هویت کاذبی از خود ساخته است، آموزگار قطعا نامطلوب و مخفی میتواند باشد. این معلم بد، ناراستی و نادرستی را در جمع بزرگی از یک نسل میتوان توسعه داد. چراکه هم قبح تقلب را میریزد و هم بهعنوان میتواند یک موفقیت سریع در توخالی باشد، میتواند به یک نسل توجه کند. و این یعنی توسعه یک فرهنگ مخرب.
صنعت تفریحات کاذب با حوزه مسابقههای ورزشی تفاوتهای اساسی دارد. در صنعت تفریحات کاذب، شما در صورت بازنده بودن هم پول قابل توجهی به جیب میتوانید بزنید، زیرا شما در واقع یک مبارز واقعی نیستید، بلکه یک بازیگر نمایش از پیش طراحی شده است که ظاهری شما هم در چرخه مالی کازینویی، یک ارزش است. مادی می شود.
حال در صورت الگوی شخصیت اجتماعی که در خدمت تفریحات کاذب کازینویی است، نفع خود را میبرد و صنعت مخربی که ایجاد میکند برایش مهم نیست، آن وقت چه کسی پاسخگوی نوجوانان، جوانان و خانوادههایی است که از این رهگذر، قربانی مطامع و سودجویی دیگران است. میشوند؟
در اینجا نباید از نظر دور داشت که هالک ایرانی هم ممکن است و به احتمال زیاد، قربانی روندها و فرهنگهای وارد شده در عرصه داخلی است. یعنی قربانی درمان و ارزشهای تقویتی و روسازی مخربی که در بسیاری از ارکان جامعه، ازجمله رسانه فراگیر ملی در سالهای گذشته مدام تقویت شدند.
نمایشهای طراحیشده از رقابتهای مردان بدنساز با عنوان قویترین مردان تا رقابتهای استعدادیابی که مدعی برای رسیدن به عصری جدید از ارزشها و شاخصهای موفقیت هستند و دیگر از دورههای تعطیلات نوروزی فراتر رفته و تمام زمانها را در تسخیر سودآوری مالی و تجاری خود درآوردهاند، در پیدایش چنین فضاهایی. کاذب و منحرفی بیشک کم تاثیر نمی گذارد.
جامعه ما در این سالها در نسلهای جوان و آیندهساز خود، در اثر فرهنگهای بیاصالت و تحمیلی مخرب، کم قربانی و پرداخت شده است.
شاید برای بحث هالک ایرانی غریب به نظر صاحب این گروه معتقد است که دو دانشجوی جوان دانشگاه صنعتی شریف که در پی ارتباط گرفتن با عواملک منافقین در خارج از کشور و انفجار چند بمب صوتی در تهران اعلام شد، دستگیر و محاکمه شدند. عملا آینده و زندگی خود را می بینند، قربانی فرهنگ های غالبی هستند که به آنها تحمیل شده است.
قربانی دست کم سه فرهنگ تحمیلی هستند:
۱. فرهنگ قهرمانهای اغراقی و کاذب سینمای هالیوودی که در همین جشنواره فیلم کن امسال یک نمونه از تمسخرها را همراه داشت اما در اکران، بالاترین فروش گیشه را به تسخیر خود درآورد. این فرهنگ، افراد جامعه را به قهرمان اکشن بودن میکند یا دستکم این نوع قهرمان تصنعی را در ذهن آنها به یک ارزش تبدیل میکند.
۲. نوعی فرهنگ ملقمه سوسیالیستی و روشنفکرمآبی غالب در فضای دانشگاهی ما، بویژه در حوزه علوم انسانی که به حوزه رسانهها هم کشیده شده است. در این فرهنگ، اغلب قشر تحصیلی ما را با تناقضهای غیرقابل توجیه توجیهی میکند، اما مدام به این نتیجه میرسد که جامعه را بهعنوان نخبگان، بیش از حد از مردم عادی میفهمند، پس هر کار و رفتاری که درست میشود، ارزش دارد و به نفع جامعه است. است. در حالی که اینگونه القا می شود که در این زمینه از عرصه های نظری باید گذشت و دست به کار عملی زد. فراموش نکنیم گروهک منافقین هم از چنین خاستگاهی خود بود.
۳. فرهنگ نخبهپرور کنکورمدار و به اصطلاح استعدادیاب یا استعدادساز درخشان که به بخشی از دانشآموزان و دانشجویان ما احساسات کاذبی را میدهد و نخبگی القاء میکند. پس فکر میکنند مثلاً آنقدر توانایی دارند که اگر همان فرهنگ شماره ۲ لازم است با جریانهای تروریستی – با یک توجیه سطحی – ارتباط برقرار کنند، مانند هکرهای حرفهای قادرند که هیچ ردی از خود بر جای نگذارند.
این سه فرهنگ تحمیلی، میشود قربانی سرنوشت آیندهدار و همه آرزوهای خانوادههای آنها شود.
اینجاست که خیلی از دغدغههای افراد حوزه اندیشه یا حتی خارج از آن به این نتیجه میرسند که باید کاری کرد.